بابامو تو ندیدی
در سال 1985 میلادی یا 1364 هجری شمسی و بحبوحه جنگ ایران و عراق که به تحریک خمینی کثیف و توطئه های داخلی و خارجی شروع شد ، در تلویزیون جمهوری اسلامی برنامه ای بنام "گلاب بپاش" برای سالگرد انقلاب کثیف اسلامی ساخته شد که در میان آن سرودهایی آزاردهنده در وصف این انقلاب سیاه توسط تعدادی پسرنوجوان اجرا میشد .
درمیان آنهمه سرودهای سرشار از شستشوی مغزی و عقب ماندگی، من که در آن روزهای وحشتناک ، هشت نه سال داشتم ، یک روز توجهم به یک سرود متفاوت با یک ریتم تاثیرگذار جلب شد به نام " بابامو تو ندیدی " که یک پسر که واقعا پدرش در جنگ کشته شده بود آنرا با همراهی عده ای از همان نوجوانان که در بالا ذکر شد اجرا میکرد.
در این آهنگ این پسر از گنجشک و ماه و ستاره سراغ پدرش را میگیرد و آنها هم طبق چرندیات اسلامی به او میگویند که روح پدرش از کنار آنها رد شده و به آسمان پیش خدا!!! رفته است
امروز بعد از گذشت سالیان سال و شناختن ماهیت کثیف اسلام و کثافتکاریهای آخوندها و نوچه هایشان ، دوباره بطور اتفاقی آنرا شنیدم و شنیدنش بعد از سالها آنچنان آزارم داد که تصمیم گرفتم آن را اینجا منتشر کنم.
این پسر با صدای بسیار غمناک و از ته دل میخواند و نمیدانست که او در واقع قربانی همان آت و آشغالهایی است که مملکتش را در دست گرفته اند و در همان لحظاتی که او این آهنگ را میخوانده آنها مشغول زد و بند با دولتهای خارجی و معاملات میلیونی و دزدی های کلان بوده اند و ذره ای هم برای کشته شدن پدر او متاسف نبودند چرا که اصلا انقلاب کثیفشان به خون نیاز داشت
متن این سرود افسرده کننده و یادآور دوران طلایی امام خمینی (بقول آن میرحسین موسوی پست فطرت ) است که اتفاقا همین اصلاح طلبان فعلی در آن موقع همه کاره بودند
گنجشک ناز و زیبا.. که میپری اون بالا ...بال و پرت به رنگ خاک ..دلت مهربون و پاک
؟به من بگو... وقتی که پر کشیدی ... بابامو تو ندیدی
دیدمش از اینجا رفت اون بالابالاها رفت پیش ستاره ها رفت یواش و بیصدا رفت
ستاره آی ستاره پولک ابر پاره خاموشی و می تابی بیداری یا که خوابی
به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی
دیدمش از اینجا رفت اون بالابالاها رفت از اونطرف از اون راه رفته به خونه ماه
ماه سفید تنها که هستی پشت ابرها نقره نشون کهکشون چراغ سبز آسمون
به من بگو وقتی که نورپاشیدی بابامو تو ندیدی
همینجا پیش من بود نموند و رفت زود زود اون بالابالاها رفت بابات پیش خدا رفت
خدا چه مهربونه !!!! پیش بابام میمونه!!!! گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن
در آخر این پسر بیچاره میگوید :گریه نمیکنم من ! که شاد نباشه دشمن !! و احتمالا به این طفلک گفته شده بود که دشمنش مثلا عراقیها و امریکا و اسرائیل هستند
نمیدانم الان این پسر کجاست. ولی تا کنون حتما دیگر فهمیده که دشمن واقعی اش نه اسراییل بود و نه امریکا بلکه هیولایی به اسم خمینی و کثافاتی از قبیل رفسنجانی و محسن رضایی و سایر آخوندها و همپالکی هایشان بودند که جنگ را هشت سال تمام ادامه دادند و پدر این پسر بیچاره را به همراه میلیونها ایرانی به کام مرگ و فقر و نقص عضو و ذلت و بدبختی انداختند
هیچ بعید نیست که این پسر تا حالا دیگر فهمیده باشد که اسلام چه کلاه گشادی بر سرخود و پدرش گذاشته بوده است... نه خدایی در کار بوده و نه آن دنیای دیگر که بابای نگون بختش بخواهد به آنجا برود ... اگر هنوز هم به خدا معتقد باشد دیگر حداقل مطمئنا به این نتیجه رسیده که این خدای دروغین هرچه که بوده "مهربون"!!! نبوده است